دل گیجه

مروری بر جهالت های یک مهندس تازه به دوران رسیده

دل گیجه

مروری بر جهالت های یک مهندس تازه به دوران رسیده

بلدرچین

چقدر بلدرچین در هوای بارانی می‌چسبد!

/ \ های اخلاقی!

اینجا را ببینید. خیلی جالب است! امروز وقتی دیدمش فهمیدم همان آزمونی است که در مقاله مارک هاوزر (Marc Hauser) با نام "آیا اخلاق طبیعی است؟" در مجله شهروند امروز، به آن اشاره شده بود. 

مارک هاوزر استاد روان شناسی و زیست شناسی تکاملی انسان دانشگاه هاروارد و نویسنده کتاب ذهن‌های اخلاقی است. او در این مقاله به بررسی دو راهی‌های اخلاقی و تحلیل ریشه‌های این تصمیم گیری در مردمی با پس زمینه‌های مختلف، می‌پردازد. 

حالا این را بی خیال! اما تست را حتما امتحان کنید. MST) Moral Sense Test) یا "آزمون حس اخلاقی" در حقیقت عکس العمل شما را در دو راهی‌های مختلف اخلاقی می‌سنجد.  

مثلا پاسخ شما به موارد زیر چیست؟: 

  • آیا حاضرید قایقتان را سریعتر برانید تا زندگی پنج غریق را نجات دهید در حالی که می‌دانید با این کار یکی از سرنشینان قایق می افتد و غرق می‌شود؟ 
  • آیا حاضرید به بیماری که رو به مرگ است دارو ندهید با اطلاع از این که بدون آن خواهد مرد اما با استفاده از اندام هایش می‌توان جان سه بیمار دیگر را نجات داد؟ 
  • آیا اگر همراه همسرتان و هشت نفر دیگر در جایی پنهان شده باشید حاضرید نوزادتان را که گریه می‌کند برای جلوگیری از جلب توجه سربازان خفه کنید؟ 

پی نوشت: فقط امیدوارم اطراف من افراد جامعه ستیز (psychopath) و تبهکار نباشند!

اینترنتمند

سه، دو، یک ... ا ِهـِم... بنده اکنون با اینترنت خیلی سرعت با شما صحبت می‌کنم! 

راستش خودم هم نفهمیدم دقیقا جریان از چه قرار بود اما ظاهرا بعد از زدن پست جنجالی؟! قبل، وزارت ارتعاشات و فناوری اتصالات متنبه شد و اینترنتی پرشتاب از نوع خانگی به سوی ما گسیل داشت!

یعنی خوب ما خیلی وقت بود که سفارش داده بودیم و کلی هم التماس و رشوه و ... اما هی این می‌گفت تقصیر آن است و «آن» هم طبیعتا تقصیر آستینش بود و الخ! 

نهایتا من پنج‌شنبه صبح زود ساعت 9 مجبور شدم از خوابم بزنم و پسرکی را که آمده بود لوله کشی کند راه‌اندازی کنم! 

اولش فکر کردم ادامه خوابم است. پسرک دو سه بار پرسید: خط تلفن کجاست؟ ولی من همچنان داشتم به پلک زدن و باز شدن دهانم ادامه می‌دادم! وقتی پرسیدم: یعنی الان وصل میشه؟؟ نگاهی عاقل اندر «ندید بدید» کرد و پرسید: همین یه خط رو دارین؟! بعد هم یک چرت و پرت‌هایی گفت که خودش هم نفهمید چی گفت و رفت. همین! 

ناباورانه یک صفحه باز کردم و وقتی دو نیم سوت لود شد، دلم می‌خواست از خوشحالی خودم را بکوبم به دیوار!

همین!

الان من یک کاربر خانگی خیلی خوشحالم!

گشوده نامه

با سلام و عرض خسته نباشید خدمت وزارت ارتعاشات و فناوری اتصالات! 


چند هفته پیش خبری منتشر شده بود که حاکی از امکان استفاده از اینترنت پرسرعت با سرعت بیشتر از 128 کیلوبیت برای کاربران خانگی بود.
ما با این که مخابرات منطقه‌مان (ده سابق) ADSL ندارد و کلا فرقی به حالمان ندارد، کلی ناراحت شدیم که چرا مسئولین امر چنین تصمیمی گرفته‌اند. با توجه به این که اینترنت با سرعت 128 کیلوبیت برای کاربران خانگی کافی و حتی زیادی به نظر می‌رسد، چرا باید بیخودی اینترنت کشور را هدر دهیم؟
کاربران خانگی -همان طور که از اسمشان پیداست- عمدتا آدم‌های بی‌شعور و کم‌سوادی هستند که از اینترنت فقط برای آشپزی و کارهایی از این قبیل استفاده می‌کنند. بنابراین لزومی ندارد به اینترنت خیلی پرسرعت دسترسی داشته باشند.
این مساله‌ای است که در کشورهای خارجی هم دیده شده که هر چقدر سرعت اینترنتشان بیشتر و پول آن کمتر شده پیشرفت بیشتری کرده‌اند. باتوجه به این که ما به قدر کافی پیشرفت کرده‌ایم و به فناوری هسته‌ای دست پیدا کرده‌ایم، نیازی به این امر دیده نمی‌شود.
 علاوه بر این اینترنت با سرعت بالاتر ممکن است تهاجم فرهنگی و غیر اخلاقی را با سرعت بیشتری وارد خانه‌ها کند و جامعه را از راه به در ببرد.
متاسفانه طرفداران رفع این محدودیت عده‌ای کارشناس هستند که معلوم نیست بر چه اساسی این حرف را می‌زنند و شورای عالی انقلاب فرهنگی نباید تحت تأثیر سخنان آن‌ها قرار بگیرد.
خلاصه، ما بسیار نگران درستی این خبر بودیم که الحمدلله خبر تکذیب شد. و ما مطمئن شدیم که سطح شعور نظر تصمیم گیرندگان این قضایا بالاتر نرفته تغییری نکرده است.  


در پایان از دقت نظر و پافشاری شما در نظر قبلی خود متشکریم. 


امضا: یک کاربر خانگی.

8787

این که امروز هفت ِ هشت ِ هشتاد و هفت است، باعث شد تا در یک روز دو پست بزنم!

Android

اندروئید را یادتان هست؟ همان که پارسال همین موقع‌ها پرده برداری شد. پلت فرم جی فون. که ایده اصلی‌اش مال اندی روبین بود. که بعد گوگل شرکتش را خرید. که بعد اندی! مدیر پروژه این نرم افزار شد. اندی؟ واو!* این بشر انتهای* این کارهاست! سالهاست روی روبات‌ها و تکنولوژی‌های موبایل و سیستم‌های هوشمند کار می‌کند. از آن آدم های باحالی که با خلاقیت‌هایش زندگی می‌کند. زنگ خانه‌شان را که بزنی اگر شناخته شده باشی، قفل در خود به خود باز می‌شود. در غیر این صورت یک چکش از یک محفظه بیرون می‌آید و به در می‌زند. البته اگر من جای او بودم کاری می‌کردم برای افراد خاص مستقیما در فرق سر فرود بیاید. مثلا برای همانی که مصاحبت با سنگ فبر بهتر از اوست. دریغ از ذره ای انعطاف در وجود این بشر. بدون این که پلک بزند مستقیم توی چشم هایت نگاه می‌کند و بعد در دمای صفر کلوین می‌گوید نه! مدت‌هاست در اکوسیستم تعریف شده‌ی من از دسته «آدم‌ها» خارج شده و به دسته «دیوارها» اضافه شده. فاجعه وقتی اوج می‌گیرد که کارت بیفتد دست این آدم. آدم نه ببخشید ...     


یادتان آمد اندروئید ؟ هیچی. اوپن سورس شده. 

 


• واو = wow
• انتها = end 


اضافات:
اندروئید بر اساس لینوکس و جاوا ساخته شده و قابلیت‌های فوق العاده‌ای دارد. مهم ترین مزیت اوپن سورس شدنش هم این است که تمامی تولید کنندگان گوشی می‌توانند آنرا به صورت رایگان (فیری سابق) و  دلخواه (کاستومایز سابق) در محصولشان استفاده کنند. اگرچه در میان اپراتورها دو اپراتور اصلی تلفن همراه در آمریکا AT&T و ورایزن و درمیان تولید کنندگان گوشی شرکت بزرگی هم چون نوکیا از جی فون حمایت نمی کنند، اما اگر اوضاع به همین منوال پیش برود این طور که پیش بینی می‌شود به زودی گوگل تحولی اساسی در صنعت موبایل ایجاد خواهد کرد. 

این هم عکس تمام قد جی فون!

بلالی، بلالتیم!

جای شما خالی بود. البته جای بقیه هم خالی بود. کلا جای خالی زیاد داشت. چون خیلی خلوت بود. یک جاهاییش خفاش هم پر نمی‌زد. مثل آن غاری که مخوف و دهشتناک بود. و من می‌خواستم بــــــــــــکـــــــــــشــــــــمــــــــــ...؟! جنگل هم همین طور. فقط جانوران دوپایی به چشم می‌خوردند که از معبرهای صعب العبور راه خود را پیدا کرده بودند و طی مسیر می‌کردند. آن هم با چه وضعیتی. نصفه شبی با انگور و سیب! حالا آن وسط زنگ زده می گوید: نظر شما راجع به آن تحقیق چیست؟! می‌خواستم بگویم نظر من به شخصه این است که الان خرس می آید میخوردمان. کما اینکه خورد!  

 

  


توی راه بدجوری پاییز بود. 256 رنگش را خودم شمردم. که بیشتر هم بود. اصلا هم سرد نبود. ولی آن ورش دیگر سبز بود. ای امان که آدم پول داشته باشد. پاییز را هم می‌توان خرید. البته این قضیه‌ای بود که حکیمان به آن اشاره داشتند. ما هم که تینیجر ِ تینیجر. توپ بال بازی می‌کردیم. استانبولی ذغال می‌کردیم. بلال دود می‌کردیم. پتو می‌دزدیدیم. بعد می‌نشستیم بادمجان نرم شده می‌خوردیم با لیمو. یک چای داغ هم رویش. کاری به کار زندگی هم نداشتیم. اینجوری بود که لذت‌بخش بود. 

 
البته مساله فقط به ما ختم نمی‌شد. دریا هم مجنون شده بود. ترانه خوان، مست... ما فقط می‌خواستیم گیسوان موجش را نوازش کنیم، خیسمان کرد. یاغی شده بود. آرام نمی‌گرفت. ماه را دیده بود... هر چه گفتیم فایده نداشت. ما هم ولش کردیم که تا صبح سرش را به صخره بکوبد. 

 
برگشتیم. 

جای ما هم خالی شد.   

 

 

توضیح: من تنظیم بودم، سرعت طلوع خورشید زیاد بود! 

مدیا سنتر

 وقتی گفت: کریپتوگرافی. چشمام پنج تا شد. کی باور میکنه؟    

   

- "همش چهار و تا نصفی آدم میاد اینجا..." منظورتون از اون نصفی من بودم دیگه؟

  

- کنسرت کشکه بادمجون.

گوگل ِ 3 ساله

حالا هرچقدر هم بخواهی به آن استاد که عشق مایکروسافت قلبش را تسخیر کرده بود بفهمانی که گوگل خلاق ترین شرکت دنیاست، فایده ندارد که!
این هم محصول گوگل در جشن تولد ده سالگی اش !  

(گوگل 2001 است. دقیقا با همان نتایج. کلماتی که بعد از سال 2001 مفهوم پیدا کردند را جستجو کنید، متوجه می شوید. مثلا واژه های ipod، iphne، Youtube, orkut ...)

 

نکات اخلاقی: 

1. من کی گفتم واژه ا.ح.م.د...  را جستجو کنید؟!
2. ببینید چقدر گوگل متواضع است. دامنه گوگل در سال 1997 ثبت شده اما سنش را از سال 1998 حساب می کند که راه اندازی شده! کدام سایتی چنین تواضعی دارد؟ هان؟
3. کی بود گفت عشق گوگل قلبت را تسخیر کرده؟!
4. بنابراین نتایج، دانشمندان احتمال مونث بودن گوگل را قوی دانسته اند!

ا ب ر

  

حالا شد. مهر ابری. گرگ و میش. چنارهای خیس. خنکای صبح. سکوتی که هنوز خط خطی نشده. نفس عمیقی می‌کشم. بوی چوب سوخته کافی‌ست برای این که بروم کنار آن روزها... با بارانی قرمز راه می‌رفتم. آرام. روی برگ‌های نرم شده از باران. با نجواهایی که فقط صبح زیباست. با بوی روغن نارگیل. می‌رفتم توی کلاسی که یک دیوار نداشت. باز بود. رو به باران! 


صد بار هم بگویم فایده‌ای ندارد. طرف کله اش خورده به سقف. ذهنش ترک دارد. این چیزها حالیش نیست. صاف می رود توی همان شکاف ذهنش و یک چیز بی ربط دیگر بلغور می‌کند تحویلت می‌دهد. رسما. بله رسما ...! پر از گره‌های ریز و درشت است. کلیت ِ خودش هم یک گره است. قیافه اش هم خیلی شبیه گره است. کلا گره است! آن وقت انتظار دارید گره‌ای باز کند؟ خیر جانم. دست از سرم برداید. مجنون است. مرا هم سوی جنون کشاند همی! 

                   

بگذارید توی همان حال و هوای باران ِ مهر باشم و این جنگل خیس خورده که نمی دانم شغال‌هایش کجا رفته‌اند...