دل گیجه

مروری بر جهالت های یک مهندس تازه به دوران رسیده

دل گیجه

مروری بر جهالت های یک مهندس تازه به دوران رسیده

دوبله کاری

بله. گم و گور شده بودم. از همین تریبون عذرخواهی  رسمی میکنم. فشار کار بود و بیوقتی مضاعف.  به قول بچهها کار دوبله، همت دوبله. یهو آموزش و پرورش یادش آمد که باید سیستم ذغالیاش را از داس به ویندوز بیاورد. هیچ. پروژه 6 ماهه را یک ماهه میخواستند. که البته رسما سه ماه شد.

 مدیرپروژه جدید که یادتان هست؟ از همین تریبون معرفیاش کردم. آن جملهی " به نظر خوش اخلاق و چیزفهم میآمد" را همین جا از پشت همین تریبون پس میگیرم. دودستی. لااقل بخش "چیزفهمی"اش را که به شدت خدشه دار کرد. چیز نفهم. اعصاب خورد کن. از نظر مدیریتی صفر. رسما دیوانهمان کرد. فشار کار اینقدر اذیت نمیکرد که این آدم. میگفت این کار و این کار و این کار را تا فردا انجام دهید. دیمی. نه تصوری از حجم کار داشت. نه تخمینی از زمان انجامش. بعد هم ادعایش می شد. و تهدید میکرد که طبق اصول ِارزشیابیِ نمیدونم چیچی ِ کوفت، شما خیلی کمتر از درصدهای تقسیم شده کار کردید. بعدا که حسابتان را چک کردید شاکی نشوید! آخه ای چیزنفهم! تو خیلی مدیریت بلد بودی؟ تو اصلا چیکارهی این پروژه بودی؟ جز اینکه با اعصاب چند طفل معصوم بازی کردی؟ (این طوری نگاه نکنید. میدانم طفل معصوم سنخیتی با شرارت آلوچگان ندارد. حالا شما فرض کنید که عیبی ندارد!)

بله عرض میکردم. از پشت این تریبون عرض میکردم. این تریبون چرا اینقدر کج است؟ پس شما این مدت چی را آماده میکردید؟ بلندگو هم که خراب است. انتهای سالن صدای من را دارند؟ بله، عرض میکردم. زمانهی غریبی است.  زمانهای که از رسانهی صوت وتصویر تقدیر به عمل میآید به خاطر روشنگریهایش و آن مطبوع کذا. آدم می ماند چه بگوید. هی میخواهم وارد این بحثها نشومها...

پاسخ کامنتها را دادهام. این دوستیهای وبلاگی آدم را ذوق زده میکند .قول میدهم پدیدار باشم. اینجا را گردگیری کنم. به همه سر بزنم و شرارت را به اینترنت بازگردانم. از اینکه مدتی در این تارنما آرامش حکم فرما بود، معذرت میخواهم.

والسلام علیکم.

آلوچة الدوله دیلمی.

 

پی نوشت 1: بالاخره "گم و گورشدگان"  تمام شد. خانوادهای را از نگرانی رهانید. من که نفهمیدم آخرش چه مفهومی داشت. هر کس فهمیده، از همین تریبون اعلام کند.

پی نوشت 2: فکر میکنم باید به فکر گرد آوری مجموعه کلمات قصار استاد باشم. از نظر مفهوم که حرف ندارد. صنایع ادبی هم که به وفور موج میزند. به عنوان مثال به این جمله دقت کنید:

«هر کس در این دنیا دنبال یک بامبول است. ما دنبال چه بامبولی هستیم؟»

واج آرایی ب و ل را با تمام وجودتان حس میکنید؟!