دل گیجه

مروری بر جهالت های یک مهندس تازه به دوران رسیده

دل گیجه

مروری بر جهالت های یک مهندس تازه به دوران رسیده

اهلیت

- مدتی ست سرکار نمیروم. کار روی سرم میرود. اینجور خیلی بهتر است. باد به سرم نمیخورد.


- خط کشیدن روی کارهایی که از توی تسک لیست های بیات شده(!) بیرون کشیده ای، دقیقا لذت مچاله کردن یک کاغذ به دردنخور را دارد که پرتابش کنی به سمت ریسایکل بین.


- الان دقیقا در برهه ای از زندگی به سر میبرم که نمیدانم علم بهتر است یا ثروت. انتخاب های دشوار و دشواری های انتخاب.


- درست همان موقع که فکر میکنی خیلی کارت درست است و همه را یک پله پایین تر از خودت می بینی خدا یک نفر را جلویت میگذارد که آب شوی بروی پایین پله ها بنشینی و زار بزنی اصلا!


- دیدن بره های شادی که سعی میکنند از هم عقب نیفتند در یک صبح پر از هوای خوب بالای کوه، نرسیده به خورشید، جایی که تک درخت روی تپه، بهترین جا برای تکیه کردن و تماشای طلوع است، آمیخته به بوی چوب سوخته و نمی که از مه صبحگاهی کوهها روی همه چیز نشسته و سکوتی که یکپارچه از دشت سبز پایین تا دوردستهای کوه کشیده شده، اگر جنون طبیعت با خود نیاورد، آدمی را اهلی میکند. 

نظرات 9 + ارسال نظر
اخمو پنج‌شنبه 21 شهریور 1392 ساعت 11:29

به نظرت اصلا سوال علم بهتر است یا ثروت از پایه سوال اشتباهی نیست؟ مثل اون سوال اشتباه که از بچه ها می پرسند بابا رو بیشتر دوست داری یا مامان رو؟ یا عقل بهتره یا عشق؟
هردوشون خوبند تا بلدباشی هر از گاهی کار رو بذاری کنار و کاغذهای مچاله شده رو بندازی توی سبد بازیافت و فرصت انتخاب پیدا کنی بری توی دل طبیعت و شانس تماشای بره و کوه و بوی چوب سوخته داشته باشی. ثروت نباشه فرصت انتخاب نخواهی داشت و علم نباشه راه درست استفاده و لذت از طبیعت رو هم بلد نخواهی بود.
(بیا منو از منبر بکش پایین!)

چرا دقیقا مثل همینه : مامان بهتر است یا بابا (چقد وقیح میخنده این شکلک، تا لوزالمعده اش معلومه!) همیشه از بچگی با این سئوال مشکل داشتم. وقتی بچه بودم و این سئوال رو ازم میپرسیدن حس میکردم میخوان بین اون مفهوم متحدی که تاحالا تو ذهنم بوده به اسم "مامان بابا" تفرقه بیندازن و منو وارد یه دنیای کثیف بکنن!!

اصلا مادر مثل علمه و پدر مثل ثروت. هردوشون باهاس باشن!
در یک کلام دقیقا همینه که گفتین.

پا منبریاش صلوااااات... اللهم...

حسین یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 08:41 http://www.shokrzadeh.ir

این متن خیلی خوب بود، مخصوصا آخرش

اهلی کردن آدم ها من رو یاد کتاب شازده کوجولو میندازه.

بعله. یادمه شازده کوچولو رو که آنتوان دو سنت‌اگزوپری داشت مینوشت یکی اومد بهش گفت این کتابت منو یاد این نوشته وبلاگ دل گیجه میندازه!

نجوا یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 14:24 http://najvaye-man.blogfa.com/

سرکار نرفتن هم به شرطى که سرت گرم باشه و اینا حسنات خاصه داره.

انقدر لیست هایى دارم که هى کارهایى توشون تکرار شد و انجام نشد که آخر بى خیال اون کارها شدم :|

دیگه به علم و ثروت فکر نمیکنم :)

اینکه یه جا هم اونجا باشی که کسانی رو از خودت عقب تر ببینی، خوبه یه قدرى. ما که اونم نشدیم!

طبیعت خوبه... اهلى شدن ش هم...

بعله! به اون حسنات خاص دست یافتیم کماکان!
-
پس کارت از علم و ثروت گذشته به درجات بالای یقین رسیدی. دست ما رو هم بگیر!
-
: اینم مال ذوق دیدنته که هنوز به جا مونده!

حمید سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 10:06 http://yahamid.blogfa.com

من هیچ موقع فکر نکرده ام کارم از همه درست تر است. یقین دارم. بی برو برگرد!
دویم اینکه مطمئن باشید علمی بهتر است که به ثروت منجر شود.
و سه دیگر آن که نکند کوچ نشینی اختیار کرده اید که دارید از بره ها و خورشید و این حرفها به این زیبایی می نویسید؟ زیبایی بره ها رو گفتم. خودم هم فهمیدم این کامنت یخ بود:((

نه اصلا هم کامنت یخ نبود. بل هوا سرده!
نه هنوز. ولی اگه بشه خیلی خوب میشه. چوپانی را دوست میدارم. شایدم بعدش از اولیاءالله شدم. خدا را چه دیدی!!

حمید سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 10:08 http://yahamid.blogfa.com

لونوک جالبی بود. جمع اللینک تصاویر.

به الیانک شما نمیرسه !

ذره یکشنبه 31 شهریور 1392 ساعت 12:23 http://zareh.blog.ir

سلام
زیبا بود و روان.... لذت بردیم
با مطالبی میزبان تان هستیم
یا علی

زهرا شنبه 6 مهر 1392 ساعت 11:37 http://zahra.cloudsite.ir

قالب نو مبارک..
علم بهتر است یا ثروت... علم بدون ثروت عذاب آوره... ثروت بدون علم رو نمی دونم

مهم مقطع زمانیشه. معادل امروزیش میشه: درس بخونم یا کار کنم؟!

فسقلی!! سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 00:47 http://silent63.blogfa.om

خونه نو مبارک خانوم مهندس!!

اوا ببخشید...منظورم قالب نو بود.

خواهش میشه. توضیح دادم. موقت گذاشتمش. تو قالب قبلی نمیشد امکانات جدید بلاگ اسکای رو بیارم. در دست تعمیره. اینجا رو اجاره کردم

تیله چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 13:09

اهلی شدی ادبیاتتم جا افتاده!! فک کن ممکنه ببعی بتونه شعر بگه اما گرگ نه! دور از جون شما داشت جفتش ها!
همه پستا رو با هم خوندم جالب بودن. عینک رو دوست داشتم

خواهش میکنم دور از جون خودتون. چشماتون اهلی میبینه!!

منم به غیر از عینک تو رو دوست دارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد