دل گیجه

مروری بر جهالت های یک مهندس تازه به دوران رسیده

دل گیجه

مروری بر جهالت های یک مهندس تازه به دوران رسیده

بهار درختها

یکی از امراضم این ست که درخت ها که سبز میشوند علاوه بر شوق فراوان، استرس میگیرم. استرس اینکه الان زود بزرگ میشوند و دیگر به این سبزی و زیبایی و تازگی وطراوت نخواهند ماند. یک لایه غبار و دود هم رویشان می نشیند. مرتب میروم چک میکنم درخت های سرکوچه را که چقدر برگهایش درآمده. شاید چون سالی که گذشت بهارش را اصلا ندیدم و نفهمیدم چطور گذشت امسال بیشتر نگرانم. البته هرسال بهار هنوز شروع نشده استرس تمام شدنش را دارم. این هم یکجور مرض جدید است در نوع خودش.

 الان سه روز است که درختها را چک نکرده ام. از دلشوره خوابم نمیبرد. یک نفر بگوید درخت ها در چه حالند؟

بازگشت به وبلاگ

نصفه شبی دارم آدامس دارچینی میجوم و ظاهر جدید و امکانات جدید بلاگ اسکای را زیر نظر گرفته ام. 

بعد از مدتها نوشته های قدیمی و وبلاگهای متروک و نیمه متروک و صفحات خاک خورده فیس بوک را سر زدم.

از وقتی موبایلم به تانزانیا رفت بیشتر دلم هوای نت سابق را میکند.

در وبلاگ نویسی چیست که در چیزهای دیگر نیست؟

حتی در آدامس دارچینی.