دل گیجه

مروری بر جهالت های یک مهندس تازه به دوران رسیده

دل گیجه

مروری بر جهالت های یک مهندس تازه به دوران رسیده

عینک

چشمهایم را نشسته ام. اما جور دیگر می بینم. دکتر گفت دور را نمیبینی. نسخه نوشت. عینک گرفتم. حالا دور را هم خوب میبینم؛ مثل نزدیک. اما نمیفهمد این دکتر. دوری تو را هیچ عینکی نزدیک نمی کند...


نظرات 5 + ارسال نظر
اخمو یکشنبه 17 شهریور 1392 ساعت 06:26

اللهم فَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ

آمین یا رب العالمین.

آمین.

. سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 00:46

هنوز نمی دانم

کعبه دلت کجا پنهان است . . .

دلم طواف می خواهد . .

مُحرم که شوی، مَحرم میشوی!

. سه‌شنبه 19 شهریور 1392 ساعت 00:48

آشنا بود.
همه جورش را می گویم.
حتی برچسب هایش

برای خودم هم آشنا بود! شاید جوهر قلمم را دستکاری کرده باشی

حسین یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 08:38 http://www.shokrzadeh.ir

خوب بود

حمید سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 10:03 http://yahamid.blogfa.com

آخ جون. یه عینکی به عینکی های دنیا اضافه شد. دل من عینکی خنک شد:)
حالا بفهمید من به چه مصیبتی وبلاگ می نویسم. اون هم گاهی نیمه شب بدون روشن بودن چراغ خونه. با نور خود لپتاپ.

البته ریا نباشه عینک داشتم برای همان دور. منتها یکی لازم داشت بی اجازه برش داشت این شد که مجبور شدم یکی دیگه بخرم بعد مدتی! هنوز هم بدون عینک وبلاگ مینویسم و نمیفهمم شما چه مصیبتی میکشید! خدا ازتون قبول کنه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد