ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
رنگها
گریختهاند از پاییز،
و درختها
یکدست خاکستریند.
باران،
دلش نمیخواهد ببارد،
و هوا
بوی سرفههای شهر میدهد.
آدمها،
نمیدانند که زندگی نمیکنند...
پیوست:
1. دیگر خبری از آن پاییز رنگارنگ نیست.
2. برگهای چنار قبل از آنکه رنگشان زرد شود یا خشک شوند و زیر پایت قرچ صدا کنند، خاکستری میشوند و آرام و بیصدا مچاله میشوند روی زمین.
3. دلم پاییز جنگل میخواهد که با دوچرخه بزنی به خیس جاده...
هووم... خوب گفتى.
یاد این یادداشت قدیمى م افتادم:
http://najvaye-man.blogfa.com/post-214.aspx
اون وقت البته دیگه اواخر پاییز بود و همچنان اون تصویر پاییز نبود.
منتها همین دیشب و صبح به افتخار شما باران زده گویا
تازه دیدمش. خوب بود.
ولی قرچ یکم نمیخوره به بقیش
کجاهایى؟
بازدید بدون کامنت از این وبلاگ. بار چندمش رو یادم نیست.
شما هم عشق دوچرخه اید؟
عالیه...
زیبایی نوشته ی نوستالوژیک و تصویر مناسب هم که جای خود.
پاییز که تموم شد. زمستان هم در حال پایانه. انشالله بهارجان تشریف بیاره هرچه زودتر. چشم امیدمون به بهار جان عزیزه. خدایا عجل لطفا.
سلام علیکم.
پس کجایی خانم خانمها؟ اعیادتون مبارک. واجب بود بیام سلام و تبریک بگم.
از 22 بهمن 1392 نیومدم اینجا؟ وای برمن. لپتاپو تو محل کار ممنوع کردند. پورت یو اس بی رو بستند. اینترنت رو بی اندازه محدود کردند. منزل هم که اینترنتش داستان داره. بماند. فیوریت هام یا تو لپتاپ هستند یا توی گوگل درایو یا یو اس بی یا ذهن شریفم. واقعاً برای خودم متأسفم که جماعتی رو از حضورم در اینترنت محروم کردم.