دل گیجه

مروری بر جهالت های یک مهندس تازه به دوران رسیده

دل گیجه

مروری بر جهالت های یک مهندس تازه به دوران رسیده

عافیت

.

الحمدلله که آقاهه از پشت عینک نگاهی انداخته و گفته اگزاچی چی هست از نوع D سی و خورده ای و غائله ختم شد به احسن وجه. حالا دیگر آن نمودار سینوسی که گفتم هی مشتقش صفر میشود اوضاعش بهتر شده. صاف تر شده. می شد Yش کمتر هم باشد. اما حالا رفته بالا. جهش کرده بالا و دارد صاف می رود، روال زندگی. من که خیلی خوشحالم. هر کسی دیگر هم که می پرسد چه خبر؟ و می شنود، میگوید: خدا را شکر.


..

وقتی آدم عضو هر سایتی شود اصرار داشته باشد که در قسمت اطلاعات آپشنالش تاریخ تولدش را وارد کند و درست هم وارد کند، نتیجه همین می شود که روز تولدش ایمباکسش پر میشود از هپی برس دی های این قیبل سایت ها و فروم های چی چی دانلود و دِوِلوپر چی چی و کوفت سنتر و مرض نت و غیره و این می شود که دلش می خواهد مشتش را بکوبد روی میز و بگوید: بابا فهمیدیم خیلی کاستمر ریلیشن شیپی، ولمون کن!



جهت یابی

باید به اطلاع برسانم امروز در یک اتفاق نادر و باورنکردنی موفق شدم بدون هیچ گونه تجهیزاتی (یعنی سبیل و GPS) و براساس توضیحات ِ برو بالا بپیچ چپ بیا راست ِ یک خانم، بدون ذکر هیچ نام و نشانی، در میان کوچه پس کوچه های بسیار پرپیچ و خم و کج و معوج منطقه ای کوچه خیز! در تهران، آنهم در شرایطی که یک اشتباه کوچک در انتخاب مسیر ریسک بزرگی بود، به تنهایی راه خود راپیدا کرده و به سلامت خود را به مقصد برسانم!

علت اصلی این موفقیت که در نوع خودش کم نظیر بود، -پیش خودمان بماند- این بود که دقیقا برعکس راهی که آن خانم آدرس داد، رفتم. یعنی هرجا گفته بود چپ، پیچیدم راست و هرجاگفته بود راست، پیچیدم چپ و اگر گفته بود دو کوچه بالاتر سه کوچه پایین تر رفتم و به همین ترتیب ادامه دادم تا به خیابان اصلی رسیدم و کلی احساس خودشکوفایی فردی در تعیین جهت از روی شاخه های درخت بهم دست داد. البته در این مسیر از هوشمندی خودم هم بهره گرفتم و در مواردی هم "د َبی سی چل" کردم. اما نتیجه واقعا حیرت انگیز بود.

البته اصلا نمیخواهم این نتیجه را بگیرم که خانمها همیشه همینطور آدرس میدهند و به طور کلی از لحاظ علمی تفکر سه بعدی و جهت یابی در مغز خانمها ضعیفتر از آقایان است؛ خیر، من این را نمیخواستم نتیجه بگیرم. فقط میخواستم بگویم شما هم یکبار تجربه کنید. چشم هایتان را ببندید و با ماشین در کوچه پس کوچه های کج و معوج محله ای که نمی شناسید رفته، خود را به خیابان بیفکنید و سپس سعی کنید به صورت پیاده راه خود را تا خیابان اصلی پیدا کنید، بدون اینکه از کسی بپرسید یا حتی یک کوچه را اشتباه بروید. آن وقت خودتان می ببینید که چگونه نوعی شعف خاص زیر پوستتان جست و خیز می کند!

ح ح... رررر یـــــــم!

اگر دوست دارید خواب به چشمانتان نیاید و دمی پــلک برهم نزنید و از ترس زهره ترک بشوید، پیشنهاد میکنم حتما فیلم "حریم" کاری از سیدرضاخطیبی (بهترین فیلم ژانر وحشت ایرانی) را ببینید.

البته به شرطی که وقتی بعدش کتاب از توی قفسه می افتد پایین، بی جنبه بازی در نیاورید و جیغ بنفش بکشید. دهه. آدم که اینقدر ترسو نمی شود.


پیوست: چندوقت پیش یک فیلم ایرانی دیگر هم دیدم که باعث تعجب خودم شد! : گروگان، کاری از محمدرضا آهنج. نمی توانستی نصفه نیمه ولش کنی. اکشن ها هم طبیعی بود. در مقام یک فیلم پلیسی - اجتماعی به غیر از نقاط ضعفش فیلم خوبی بود!