دل گیجه

مروری بر جهالت های یک مهندس تازه به دوران رسیده

دل گیجه

مروری بر جهالت های یک مهندس تازه به دوران رسیده

جهت یابی

باید به اطلاع برسانم امروز در یک اتفاق نادر و باورنکردنی موفق شدم بدون هیچ گونه تجهیزاتی (یعنی سبیل و GPS) و براساس توضیحات ِ برو بالا بپیچ چپ بیا راست ِ یک خانم، بدون ذکر هیچ نام و نشانی، در میان کوچه پس کوچه های بسیار پرپیچ و خم و کج و معوج منطقه ای کوچه خیز! در تهران، آنهم در شرایطی که یک اشتباه کوچک در انتخاب مسیر ریسک بزرگی بود، به تنهایی راه خود راپیدا کرده و به سلامت خود را به مقصد برسانم!

علت اصلی این موفقیت که در نوع خودش کم نظیر بود، -پیش خودمان بماند- این بود که دقیقا برعکس راهی که آن خانم آدرس داد، رفتم. یعنی هرجا گفته بود چپ، پیچیدم راست و هرجاگفته بود راست، پیچیدم چپ و اگر گفته بود دو کوچه بالاتر سه کوچه پایین تر رفتم و به همین ترتیب ادامه دادم تا به خیابان اصلی رسیدم و کلی احساس خودشکوفایی فردی در تعیین جهت از روی شاخه های درخت بهم دست داد. البته در این مسیر از هوشمندی خودم هم بهره گرفتم و در مواردی هم "د َبی سی چل" کردم. اما نتیجه واقعا حیرت انگیز بود.

البته اصلا نمیخواهم این نتیجه را بگیرم که خانمها همیشه همینطور آدرس میدهند و به طور کلی از لحاظ علمی تفکر سه بعدی و جهت یابی در مغز خانمها ضعیفتر از آقایان است؛ خیر، من این را نمیخواستم نتیجه بگیرم. فقط میخواستم بگویم شما هم یکبار تجربه کنید. چشم هایتان را ببندید و با ماشین در کوچه پس کوچه های کج و معوج محله ای که نمی شناسید رفته، خود را به خیابان بیفکنید و سپس سعی کنید به صورت پیاده راه خود را تا خیابان اصلی پیدا کنید، بدون اینکه از کسی بپرسید یا حتی یک کوچه را اشتباه بروید. آن وقت خودتان می ببینید که چگونه نوعی شعف خاص زیر پوستتان جست و خیز می کند!

نظرات 20 + ارسال نظر
داش آکـُل پنج‌شنبه 17 دی 1388 ساعت 01:00

بلی ما این کار را کردیم! در کوچه پس کوچه های مشهد, نزدیک حرم آقا بزرگ! و آنجا بدبختی که بر قضیه صهه می گذاشت این بود که جای اشتباهی نمی شد رفت والا خون ما مباح و زن(آینده) مان به خانه مان حرام می شد چون 60 کیلوگرم از روی زمین محو می شد یا حداقل 4-5 کیلو لباس از 60 کیلو کم می شد! آنجا محله ای ست بسیار خطیر چون میدان اعدام و آن طرف ها و خلاصه همین دیگر! و جالب است که دوربین هم در جیب مان بود. آه! اصلا فکر کردن به اش هم مو به تن سیخ می کند. خلاصه که ما هم می دانیم چه می گویید! طعم شیرین رهایی اش همچنان زیر دندان مان قیریچ قوروچ می کند.

۶۰ کیلو محو میشد :))

عقیق پنج‌شنبه 17 دی 1388 ساعت 08:43 http://aghighesabz.blogfa.com

سلام
این یارو "تفکر سه بعدی و جهت یابی " روکه می گی من کلا ندارم!!! و در نتیجه خاطرات زیادی دارم از گیج زدگی ها وگم شدگی ها و کسی هم مرا درک نمی کند!
آخرش فکر کنم یک روز گم شوم و اصلا به خانه نرسم و در سرما وتنهایی در گوشه ای از خیابان بمیرم!!!

پس فکر میکنین براچی اینقدر هیجان زده شده بودم؟ چون مبتلا به بودم!
فقط بی زحمت آخر فیلم بگین عوض کنن. خیلی غم انگیز تموم شد !

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 17 دی 1388 ساعت 08:45

در ضمن من آلوچه خیلی دوست دارم دل گیجه و سر پیچه هم زیاد می گیرم!!!
من اینجا را دوست می دارم!
اجازه ی لینک دارم
بازم می خونمت

سلامت باشین، آلوچگی از خودتونه.

عقیق پنج‌شنبه 17 دی 1388 ساعت 08:46 http://aghighesabz.blogfa.com

ببخشید این نظر بالایی مال من است یادم رفت اسم آدرس بذارم!!!!

لیلا باقری پنج‌شنبه 17 دی 1388 ساعت 10:55 http://bloge-man.blogfa.com

و ما نتیجه گرفتیم که شما کلا و هیچ جوره قصد نداشتید درباره حس جهت یابی خانم ها قضاوت بنمایید!
این یادداشت مرا یاد خبری انداخت...
یک قسمت از مغز مختص جهت یابی است که این قسمت در پرندگان بسیار قوی کار می کند و ربطش به انسان این است که اتفاقا راننده ها هم مثل پرندگان جهت یابی و ان قسمت مغزشان خوب کار می کند چون در روز جهت حمل مسافر زیاد مجبور به جهات یابی هستند...
...

بله بله شما کاملا درست نتیجه گرفتید. خدائیش من اینو گفتم؟ من گفتم بخش محاسبات ذهنشون هم ضعیف تره؟ می بینی چه دوره زمونه ای شده. حرف میذارن دهن آدم...!

تیله پنج‌شنبه 17 دی 1388 ساعت 12:07

آقا (ببخشید یعنی خانم!) تبریک! فقط من و 2-3 نفر دیگه که تجربه همگامی با شما در نمایشگاه های مختلف رو داریم به درجه اهمیت این موفقیت پی میبریم.یادته؟ سالن 2 ییهو راه میفتاد میرفت جای سالن 14 نامرد!
بد نیست پستات رو قسمتای دیگه ای از مغز هم جهت روکم کنی زوم کنه.
چقد مسیرت دور شده از مسیر من!نمیشه اشتباهیم شده یه بار از مسیر من بیای؟؟اینجا یک قلمبه در سینه تنگ برای شما مهندس محترم می تپد.

آره نامرد :))
چشم سعی میکنم بگم که وقتی یک خانم و یک آقا به صدایی گوش می دن از ده قسمت مغز، در آقایان دو قسمت آن فعال میشه و در خانمها هشت قسمت آن! کبدت خنک شد؟!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 17 دی 1388 ساعت 14:09

اولی را هم حذف می نمودید دیگر

هان؟

داش آکـُل پنج‌شنبه 17 دی 1388 ساعت 14:22

میگم چیزه امممم غیر از کامنت اولیم بازم کامنت گذاشته بودم؟ نمیدونم چرا احساس کردم کامنتهامو پاک کردی

خیر، چرا باید چنین بکنم. سایر کامنت های شما مربوط به پست قبل بود.
آیا شما حالتان خوب می باشد؟

داش آکـُل جمعه 18 دی 1388 ساعت 15:24

نچ می باشد...

عقیق جمعه 18 دی 1388 ساعت 21:18 http://aghighesabz.blogfa.com

شما با کمال افتخار ابر متن شدید!!!
در ضمن عدد این پایین هم رنده!!!

حمید شنبه 19 دی 1388 ساعت 12:08 http://yahamid.blogfa.com

این کارها برای ما دیگه قدیمی شده. جدی می‌گویم.

بالاخره شما دو تا جوراب بیشتر از ما سوراخ کردید، حتما همین طوره که شما می فرمایید

shiny شنبه 19 دی 1388 ساعت 12:50

خوش آمدی به مزارم بنمودی یادم
بخوان سوره‌ الحمدی تا کنی شادم!

خواهش میکنم. من یادم نمیاد اخیرا بهشت زهرا رفته باشم. به هر صورت خوش آمدید.

فرشته شنبه 19 دی 1388 ساعت 14:28

توی فضای اینترنت و وبلاگ، مطلب گذاشتی و میگی پیش خودمان بماند؟!

بعله مگه نمیشه پیش خودتان و اینترنت بماند؟!

حمید شنبه 19 دی 1388 ساعت 18:57 http://yahamid.blogfa.com

من توی گوگل و بابیلون و دهخدا و میبوسرچ و ... باید بگردم ببینم د بی سی چل داره یا نه.

نتیجه رو به منم گزارش بدین خوشحال میشم. البته اصل این لغت مال کشور کومور است

داش آکـُل یکشنبه 20 دی 1388 ساعت 21:51

حریم رو داشتم الان نگاه میکردم.
خب آخه من چی بگم الان به شما؟ نه چی بگم؟
مثل تمام فیلمهای ایرانی این یکی هم یکی از اون مزخرفهای درجه یک بود که تنها میخواست با تقلید از بعضی از صنایع فیلم سازی هالیوودی به فیلم نوایی ببخشه. از اول اگه بخوام شروع کنم یکی از تقلیدهای اصلی که به چشم اومد, بلند کردن دست جسد با خودکار بود که یک کار مرسوم توی فیلمها و سریالهای جنائیه غربیه و قبل تر از اون هم, تیتراژ ابتدایی فیلم بود که عینا کپی شده از روی فیلمهایی مثل اره بود.
بازیگر نقش اولش هم که نمیدونم اسمش چی بود و از این بابت خوشحالم! کاملا معلوم بود که داره جلوی دوربین نقش بازی میکنه که البته در بعضی از مونولگ ها این موضوع به حد خودش می رسید. کارگردان هم که ضعف خودش رو به خوبی نشون می داد با پرداختن به موضوعهای کاملا فرعی مثل قطع شدن موبایل و خطوط ارتباطی و چیزهایی این چنینی میخواست سناریو رو پیچیده تر کنه! ترس و وحشتی هم به هیچ وجه احساس نمی شد. داستان فیلم خیلی خیلی خیلی ابتدایی و شاید بشه گفت در کل 1 صفحه بوده و کارگردان با هنر خودش اون رو به 1 ساعت و خورده ای تبدیل کرده! بی شک فیلم نامه هایی که من توی دوران راهنمایی و دبیرستان می نوشتم از این خیلی قوی تر بود, باور کن
و یکی از صحنه های خنده دار دیگه ی فیلم هم اونجایی بود که توی بیمارستان دکتر و بازرس و همکارش روی سر انگلیسیه در حال گفتگو بودن و هر از چند گاهی انگلیسیه بلند میشد و داد و قال میکرد و دکتره با لطافت بهش میگفت آروم باش عزیزم! احتمالا یادشون رفته بوده که طرف انگلیسیه! و خنده دار تر از اون هم اینکه از توی دریچه ی کولر و پشت بازرس و خلاصه هر سوراخ سنبه ای که بود یکی داشت از دید دوربین به افراد موجود در شات نگاه میکرد و اونها رو می پایید و ...
مسخره تر از اون هم بود! من نفهمیدم حالا که چی اون همکار بازرس آخر گفت من روغن رو توی جاده ریخته بودم؟ مگه اصلا کسی از اون سئوال کرد؟ اصلا حالا که چی اون مونولوگ؟ متوجهی چی میگم؟
در آخر هم ترجیح میدم تجدید پیمان کنم و سراغ فیلمهای ایرانی نرم حتی اگه انسان فرهیخته ای به من پیشنهاد بدهد:دی
فیلم سازهای ایرانی هنوز توی ژانر های بسیار ابتدایی تر موندن و نمی تونن داستانشون رو جمع و جور کنن, حالا دیگه چه برسه به اینکه میرن سراغ فیلمهای ژانر معمایی که یکی از سخت ترین ژانرهاست و حتی همه ی کارگردان های مطرح هالیوود هم نمیتونن برن سراغ این ژانر چرا که ظرافت های خاص خودش رو داراست.
دیگه همین.

پی نوشت: کمی انتقاد پذیر باشید.

اولا در پاسخ به اینکه پرسیدین به من چی بگین الان؟ باید بگم که هر چی دوست داشته باشین می تونین بگین ولکن به جمهوری اسلامی....؟!
دوما: من اصلا نگفتم فیلم خوبی بود. شما لازم نبود اینقدر حنجره تون رو پاره کنید که صداتون به استکبار جهانی برسه. من فقط گفتم که اگه کسی دوست داشت بترسه، این گوی و این میدون! اگر منظورتون اینه که ترسناک هم نبود خوب باید اعتراف کنم که چون فیلم ترسناک اصلا نمی بینم نظری در این زمینه نمیدم. نه اینکه من ترسیده باشم هاااا من؟! حاشا و کلا! ولی خوب شما هم به نظر میاد از درجه شجاعت بالایی بهره مندید و ورژن دوم کارتون مربوطه باید بشید!
سوما: از نظرات تخصصی شما در زمینه ژانر وحشت لذتمند شدیم
چهارما: اینا که کم نبود ولی من زیادش هم انتقادپذیرم D: !!

پیرسوک شنبه 26 دی 1388 ساعت 19:22 http://www.pirsouk.blogfa.com/

فقط امیدوارم وقتی مشغول طی طریق بودید کسی از شما آدرس نپرسیده باشد!

نه الحمدلله کسی این جهالت را نکرد!

پیرسوک شنبه 26 دی 1388 ساعت 19:25 http://www.pirsouk.blogfa.com/

پیشنهاد خوبی است فقط یک بند اضافه کنید که شهروندان ونیزی یکوقت هوس چنین کاری به سرشان نزند، غرق شدند گردن شما هستا!

نه برای آنها طرح دیگری دارم که اکنون در مجلس در حال بررسی است!

پیرسوک شنبه 26 دی 1388 ساعت 19:30 http://www.pirsouk.blogfa.com/

جهت تنویر افکار عمومی لطف کنید گونه ی دقیق شعفی که پس از جهت یابی به جهت یاب دست می دهد چیست؟
آیا دستگاه های جهت یابی(مانندGPS و قطب نما و...) هم چنین شعفی را احساس می کنند؟

آن گونه.
بله اما آنها این گونه اش را حس می کنند.

نرگس خانوم گل شنبه 26 دی 1388 ساعت 19:33 http://nargesaneh.blogfa.com

نتیجه اینکه خانوما همیشه همینطور خوب آدرس پیدا میکنن...
و اینکه
اون خانوم نیتش خیر بوده
میخواسته ذوق مرگ شی

بله یه ضرب المثل معروف هست که میگه خانوما حرف خانوما رو بهتر می فهمن!

پیرسوک یکشنبه 27 دی 1388 ساعت 14:27

لطفاً در اسرع وقت به پست "لازم نکرده" کلبه دنج مراجعه فرمایید. گفتم بگویم که غیبت نباشد و غیبت نخورید!

ممنون که اطلاع دادید. به موقع کارت کشیدم، غیبت نخوردم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد