دل گیجه

مروری بر جهالت های یک مهندس تازه به دوران رسیده

دل گیجه

مروری بر جهالت های یک مهندس تازه به دوران رسیده

مریخ

مریخ جای خوبی است. هوا صاف است. خیلی گرم یا خیلی سرد نمیشود. هیچ چیز خیلی بو نمیدهد. نه گل ها به طرز خاصی بو میدهند نه پاییز بوی خاصی دارد. رنگ ها هارمونی خیال ندارند. آفتاب به طرز شاعرانه ای روی پیچک های لبه ی ایوان نمی افتد. باد روی چمن زار سبز انتهای دشت نمی وزد و شاخه ها را نوازش نمیکند. همه چیز همان طور که باید هست.
...
اینجا مجبوری به زبان مریخی صحبت کنی. هر چند غریب باشد. همه با ادبیات صبح شنبه صحبت می کنند. هرچند عجیب باشد. وقتی صحبت میکنی انگار خودت نیستی. در حالیکه جز خودت نیستی! همه چیز مطابق قوانین دستور زبان است. بی هیچ گونه تخلف غیرعاقلانه.
...
مریخ جای غریب و خوبی است. من از زندگی در اینجا راضیم... 

...

از دستنوشته های سفر اخیرم به مریخ.

 

 

 


پی نوشت یک:  


نظامی. چه نظمی؟ چه نظامی؟ هان؟ جز آشفته کردن این دلها چه کرده ای؟ ای آشفتامی! 


از گلایه هایم به نظامی. 

 

 

پی نوشت دو: 


وسواس املا گرفته ام
نکند باز املایم مشکل دارد؟
من که املایم خوب بود!
چه شده که کلمات از من میگریزند؟
انشایم هم خوب بود!
این آسمان به ریسمان بافتن هایم
فقط از سر نگرانی ست
که مبادا انشایم خوب شود!
مبادا کلمه ها آنطور که باید وصف کنند آنچه را که هست!
باید از کلمه ها بگریزم
پیش از آنکه رسوایم کنند... 

 

از دست نوشته های قدیمی تر.