دل گیجه

مروری بر جهالت های یک مهندس تازه به دوران رسیده

دل گیجه

مروری بر جهالت های یک مهندس تازه به دوران رسیده

نطق فورانی

یک از خصوصیات اخلاقی استاد این است که بیشتر از دوساعت که مطلبی را بخواند، یکهو ظرفیت خواندنش تمام می‌شود و فوران می‌کند. به این صورت ناگهان کتاب یا مجله یا لپتاپ را می‌بندد، بعد چشمهایش را می‌بندد، نفس عمیقی می‌کشد و یکهو شروع می‌کند به نطقی مفصل درباره چیزهایی که خوانده و با شور و هیجان مطالب را برای نزدیک ترین مخاطبش بیان می‌کند. حالا این نطق می‌تواند فقط یک جور انتقال اطلاعات باشد، یعنی درست به همان صورت که خوانده، مطالب را خلاصه و دسته بندی می‌کند و تحویل می‌دهد. (این جور جمله ها معمولا با «هیچ میدونستی که...» شروع می شود.) یا یک جور تحلیل است و مافیهای مطلب را نقادانه مورد ضرب وشتم (!) قرار می‌دهد. طبیعی‌ست که در این حالت شور و هیجان بیشتری نمود پیدا می‌کند و نویسنده یا مورد شماتت و کوبش(!) قرار می‌گیرد یا مورد التفات و احسان.

در این جور مواقع اصلا مهم نیست که آن نزدیک ترین مخاطب در حال trace کردن یک خطا بوده و لابه لای شش تا حلقه فور به دنبال اکسپشن می‌گشته، یا مشغول درست کردن کوکوسیب زمینی. مهم این است که باید بنشیند دستش را بزند زیر چانه و به دقت به این نطق گوش دهد. البته به گفته‌ی کارشناسان اجباری در کار نیست. در واقع شاهدان نزدیک، این مساله را تایید کرده‌اند که شدت هیجان در این جور موارد به قدری است که وی تحت تاثیر قرار گرفته و این کار را از روی اختیار انجام می دهد.

به هر حال اگر موضوع  مسائل سیاسی اجتماعی اقتصادی  و یا  فلسفه، تاریخ، جامعه شناسی (و یا حتی فنومنولوژی و تعالی جهان عینی به مثابه مرتبه‌ای بالاتر در مقابل تعالیم اولیه! ) باشد آنقدر دردناک نیست. چون مطالب قابل فهم است و در پایان احساس می‌کنم مورد یک نطق مفید واقع شده‌ام! ولی اگر موضوع برگردد به دانسیته‌ی مواد و استحاله‌ی فازها در فلزات و پیچیدگی فرآیندهای سینتیکی، آن وقت مجبورم هرچند وقت یکبار سرم را تکان دهم و با لبخند بگویم: اوه چه جالب!

از عواقب این جور نطق ها هم مواردی مانند گم کردن آخرین حلقه بررسی شده برای یافتن اکسپشن، فراموشی کلا صورت مساله! و سوختن کوکوسیب زمینی است.



این روزها استاد بدجوری هوس درس خواندن به سرش زده.
نظرات 12 + ارسال نظر
تیله سه‌شنبه 26 مرداد 1389 ساعت 14:21

به همین راحتی حق مردمو میخورن دیگه! چطور تونستی اینقدر بیرحمانه نقش اول ماجرا رو حذف کنی؟ کوکو سیب رمینی استحقاق سیاهی لشگرم نداره چه برسه به نقش مکمل زن!!
حالا خربزه به جهنم که ۵سالیه از ترس گلودرد نخوردم. فقط به ۱ سوالم جواب بده:
چطور دلت اومد هندونه رو از این سکانس طولانی حذف کنی؟؟؟
نگارنده نظر تو فضاست!(اندر عوالم ماه رمضان گرم)
پی کامنت: تو این پست به جز این خوردنیا راجع به چیز دیگه ایم صحبت شده بود؟؟؟

شما برو یه قاچ هندونه بخور خوب میشی عزیزم

shiny سه‌شنبه 26 مرداد 1389 ساعت 15:43 http://shinyey.blogspot.com

چرا کامنت دونی این وبلاگ اینقدر کشیده شده است؟ خب درصدش رو کم بفرمایید. مگر ما چه گناهی کرده‌ایم؟ بنده در چند براوز و کامپیوتر ملاحظه نمودم و اینطور بود. به استاد سلام برسانید و بگویید اینجانب بعد از مدتها برای یک وبلاگ کامنت گذاشتم. باشد که مقبول قرار گیرد. کلاً خوش باشید که قرعه بنام شما فتادن کرد. حرفی ندارم چون ندارم دیگه.

عجبکم الله و رحمه الله!
از اینکه این سعادت نصیب ما شده دسته جمعی خوشحال، متعجب و ممنونیم!

عرض کردم قبلا، کامنت دونی وبلاگ صرفا به دلیل ایجاد تنوع در سایز کامنتدونی به این صورت در اومده. شما به گیرندتون دست نزنید، فرستنده مرض داره.

باز هم قرعه کشی کنید، شاید باز هم خوش شانس بودیم. خدا رو چه دیدی؟

فاطیما سه‌شنبه 26 مرداد 1389 ساعت 22:26 http://www.serre-daroon.ir

از خصلت ِ استادتون خوشم آمد ! شاید چون خودم هم این مدلی کتاب و مقاله می خوانم. فوران ! و بعد پرتاب. البته نه از سویی به سوی دیگر ، بلکه از بالا به پایین (که فشار کمتری بیاد کتاب تمیز بمونه خب !)

احسنت بر شما ! پرتاب اشیاء به کاهش هیجان خیلی کمک میکنه. من هم که گاهی فوتبال می بینم از این روش استفاده میکنم. آخر بازی میرم خرده ریزه هاش رو از گوشه اتاق جمع میکنم.

فاطیما سه‌شنبه 26 مرداد 1389 ساعت 22:27

راستی
شما قالب سایت هم طراحی می کنین؟
واقعا؟ جون من؟
اوه چه خوووووب

من یه دونه می خوام.

ایمیلتون رو میشه لطف کنید راستی

البته من اصلا قالب وبسایت طراحی نمیکنم! یعنی یک زمانی به صورت انگولکی این کار رو انجام میدادم. ولی حالا با هم مذاکره میکنیم...

ایمیل رو تو بخش نظراتت دادم.

رها چهارشنبه 27 مرداد 1389 ساعت 11:07

به به بانو اکتیو شدن ماه رمضونی
جویای احوالیم خانم خانما


از شما که دیگه فعال تر نیستیم. به گردپای شما هم نمی رسیم در زمینه به روز رسانی.

نرگس خانوم گل پنج‌شنبه 28 مرداد 1389 ساعت 18:45 http://nargesaneh.blogfa.com

سلامن علیکم
ببخشید همسر استاد!
شما همیشه فقط کوکوسیب زمینی درست میفرمایین؟
یا کوکو های دیگه ای هم بلدین؟

فسقلی!! یکشنبه 31 مرداد 1389 ساعت 22:55 http://silent63.blogfa.com

خوب شد بعدازافطار اومدم!وگرنه باید تدارک مهمون میدیدی مهندس جون

ماه کویر سه‌شنبه 9 شهریور 1389 ساعت 00:17

اونوخت اگه یا لحظه به کوکوها که دارن جزغاله میشن نگاه کنی نمیگه منو نگاه کن؟
اکثر مردا وقتی حرف میزنن اگه نگاهون نکنی فک میکنن گوشتم کار نمیکنه!!!

رها پنج‌شنبه 18 شهریور 1389 ساعت 12:13

همینه دیگه
دوتا به به چه چه میکنی دختره میره دیگه پشت سرش رو هم نگاه نمی کنه !

آسمونی تا بینهایت... سه‌شنبه 30 شهریور 1389 ساعت 09:42 http://asemooni13.blogfa.com

باسلام

"پت و مت باهوش می شوند"
در asemooni13.blogfa.com

نیکسا پنج‌شنبه 8 مهر 1389 ساعت 18:53

خدا به ما هم صبر عنایت فرماید که ترکش های اون فوران ها را باید تخمل کنیم و بعد تازش هم . . .
( در خماری مع الوصفی بمانید ...)
و البته دیدن دارد آن هیجانی صحبت کردن اوستاد . . .

تیله چهارشنبه 21 مهر 1389 ساعت 18:38

رشحه قلمتان را از بیاض این صفحه دریغ نفرمایید. با این سیل دمادمی که از دیده مشتاقان در فراق شما میرود تعجیل نفرمایید آب برده است هرچه آلو و آلوچه هست در این دنیا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد