خدا خیرش بدهد این نیم خط را. این یارو نشسته بود روی صندلی چرخ دار و همین طور که چرخ میخورد یک بند میگفت: کسی مشتق فازی ندارد؟ کسی مشتق فازی ندارد؟ کسی...
وصدایش عین قوطی حلبی در جوب که یک مگس هم تویش گیر کرده(!) روی اعصاب بود. حالا من هم مثلا تمرکز کرده بودم و خدا قبول کند داشتم دو خط کد مینوشتم. پرسیدم قضیه این مشتق فازی چیست؟ گفت: منطق فازی که میدانید چیست؟ گفتم: خوب؟ گفت: مشتقش!
بعد التماس و خواهش و تمنا که کسی را نمیشناسید روی این مقوله کار کرده باشد، استاد گفته بیاورید 5 نمره اضافه میکنم. خیلی احتیاج دارم و ...
کمی فکر کردم که اولین بار این منطق فازی را از که شنیدم. زنگ زدم به جناب "پاره خط". بنده خدا دچار شاخ شده بود که: این چی میگه دیگه، تو این هیری ویری دنبال مشتق فازی میگرده! رجوع داد به نیم خط. زنگ زدم نیم خط. خدا خیرش دهد. 4 تا ایبوک کت و کلفت ایمیل زد. یکراست فوروارد کردم تا صدای وزولا مانندش قطع شود و شد! خدا خیرش بدهد این نیم خط را.
(گفتم وزولا. دیدهاید عجب جام شگفت آوری شده؟! یکی نیست بگوید این چرا گزارشگر شده؟ تا یکی گل می زند یا میخورد زمین می گوید عجب جام شگفت آوری!! اسم بازیکن ها را هم رَندُم میگوید. درست درآمد که هیچ وگرنه اصلاح هم نمیکند!)
طرف برنامه نویس اسبق شرکت بود. آمده بود سر بزند به بچهها. جو نسبتا خوبی دارد. نگفته بودم؟ این شرکت جدید. یک ماهی است میروم. همه برنامههایم را که فشرده کردم آخرش بیست ساعت در هفته ماند. قول بیست ساعت را دادم. رفتم. دقیقا از 1 خرداد تا 31. دیگر نمیروم. گفتم چند ماهی نمیتوانم. لااقل این دو سه ماه پیش رو. از فشرده شدن برنامهها خسته شدم. آن پروژه کذایی که میخواستند زودتر تمام شود، تمام شد. روز اول که رفتم آقای ت. آمد یک گونی کد تحویل داد گفت: میخواهیم روی اینها اصلاحاتی کنیم. گفتم : یعنی منظورتان این است که اول باید کل این کد را بفهمم بعد تغییرات رویش انجام دهم؟ گفت: یک چیزی توهمین مایهها!
چشمتان روز بد نبیند. کد را داده بودند آن ور آب نوشته بودند. یعنی اصلا پروژه مال آنور بود. منتها چون برای تغییرات برنامه نویسهایشان ساعتی 12 تا 15 دلار میگیرند، از طریق یک آشنا فرستاده بودند این ور که ارزانتر انجام شود. مگر میشد فهمیدش؟! یک چیز شلم شوربا و شلوغ پلوغ(!) و پیچیدهای بود که لنگه نداشت. بعد تازه آقای ت. اعتراض میکرد کُند پیش رفته اید! دلم میخواست با همان مانیتور گنده که پدر چشمم را در آورده بود بکوبم توی سرش. خوب شد نکوبیدم. وقتی تصفیه حساب کرد، به این نتیجه رسیدم.
الان زندگی بهتر است.
من هی میخواهم حرف های مهمتری بزنم، بعد میآیم اینجا مهملاتی میگویم و میروم. واقعا که! این هم شد وبلاگ نویسی؟
پینوشت:
1. کسی یک برنامهی ویندوز اپلیکشن مخصوص آموزش یا پرسنلی که دیتابیسش هم اس کیو ال باشد آماده ندارد؟
2. کسی غذایی که یکبار بپزی ولی در طول یک هفته بخوری و هر روز هم یک مزه جدید بدهد، سراغ ندارد؟
اگه اون غذای پینوشت آخر رو پیدا کردی یه خبری هم به من بده!
باشه حتما، یه هفته دعوتت میکنم اول بچش ببین خوبه بعد خودت تست کن!
سلام!
ببخشید!! یک سوال!؟؟!
شما مگه غذا هم میپزی؟؟؟؟؟
البته الان که دوباره فکر میکنم میبینم که اگه شما اصلا غذا هم نپزید، ایرادی نداره!!!!
ارادت!(جون خودم!!)
مثل اینکه باید همون روند هفته ای یه غذا پیش گرفته بشه!
نظر قبلی
=))
زشته! خانوادگیه! همینجوری میای رد میشی ولو میشی از خنده!
(معلومه حرصم دراومده؟!)
مشتق چه فازی منظورت است؟
من مثلا خودم فاز ۵ را ترجیح می دهم. اما ناگفته نماند که امروز برای کاری رفته بودم فاز ۲ اکباتان. همچین بگی نگی جای خوبی بود. این شد که تصمیم گرفتم انتگرالش را بگیرم.
بینم توی دست و بالت، اکسترمم سی پلاس پلاس داری؟
آخه مرد حسابی مشتق فازی هم شد سوال، زنگ زده ای به پاره خط؟
مثل این است که ...
لا اله الا الله
آخه چی مثال بزنم از این ضایع تر؟
همون
مشتق فازی
فقط به کسی نگو
حالا پیش خودمون بمونه این پاره خط پیچوند. من میدونستم که همون لحظه کتاب مشتق فازی و مافیها دستش بود ولی به روی خودش نیاورد.
راه حل دارم:
کوکو!! ترجیحا یه کوکو رنگ روشن، مثل کوکو سیب زمینی. از شنبه تا 5شنبه هر روز یه دیقه بیشتر میذاری رو گاز گرم بشه، رنگش یه درجه متفاوت از روز قبل میشه. هر دفعه هم با نون متفاوت.
حالا حرف مهمت چی بود؟ واللا!
رنگش متفاوت میشه یعنی مزه اش هم متفاوت میشه؟
جواب سئوالت هم نگرد نیست! من گشته ام نبود! یه چیزی گفتم فقط دور هم باشیم!
سلام!
فاز و نول قاطی شده با کمی رنگ روشن میذارید تو فر.
بعد حرارت رو رو یک هفته تنظیم می کنید تا هر روز قسمتی با دسر متفاوت!
یک تلفن هم از اولین فست فود محله را کنار فر می چسبانید تا مزه اش فرق کند و تازه خوش به حال جیب آقای خونه ی فست فودی!!!
پیشنهاد بدی نبود روش فکر میکنم. بانی سراغ دارین؟
:)))
لطفا دقیقا سوژه خنده را مشخص بفرمایید.
یعنی من لذت آشپزی رو عمرا با چیزی عوض کنم ها !!
(حالا شما انقدر غلیظ نخون! )
مگه من گفتم لذت نداره؟
مساله برمیگرده به ماهیت زمان و تعداد کارهای تعریف شده در یک بازه زمانی که به طور متوسط شامل هفته نقطه غذایی میشه که باید به نحوی در یک حلقه ی تکرار شونده، مقداردهی لازم به متغیرهای استاتیک انجام بشه.
فهمیدی؟
ایام مبارک
ممنون، بر شما هم مبارک ;)
(شکلک ندارم اینجا دست و پام بسته است!)
هر غذایی دوست داری بپز و در این هوای گرم توی یخچال نذار. هر بار یک مزی ی جدید میدهد .
این پیشنهاد رو میدم توی گینس ثبت کنند واقعا فکر نمیکنم هیچ بنی بشری به ذهنش زده بوده باشه تا حالا! ممنون!
سلامن علیکم
برنامهی ویندوز اپلیکشن مخصوص آموزش یا پرسنلی که دیتابیسش هم اس کیو ال باشد که فرمودید هم خودتون بنویسین که "مرد" بار بیاین
تا شما باشین به یه دانشجوی بدبخت فشار نیارین که "مرد" بار بیاد
فشار؟ من کجا فشار آوردم؟ من همش فشار رو کم کردم! بقیش دیگه لازم بود که مرد بار بیاد... !!!
D:
اصلا غذا نپزید
چه معنی داره مرد غذای تازه بخوره
سطح توقعاتش میره بالا
من پیشنهاد میکنم
همونطور به برنامه تور هفتگی هرشب منزل یکی از فامیل ادامه بدین
اینجوری هربار مزه متفاوتی میده
تاکید میکنم معنی هم نداره مرد غذای تازه و متنوع بخوره
فعلا که داریم همین کار میکنیم، تور هفتگی!
واحد اندازه گیری کد:
گونی
مگه نمیدونستی؟ پس تو چه مهندسی هستی؟
کدهای اونور آب رو اصلاح میکنین؟
وااااااااااااااای
چه خارجی
آره چون مال اون ور بود اول آبش کشیدیم گذاشتیم رو بند خشک شه بعد ریختیم تو گونی که اصلاحش کنیم.