ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
بله. گم و گور شده بودم. از همین تریبون عذرخواهی رسمی میکنم. فشار کار بود و بیوقتی مضاعف. به قول بچهها کار دوبله، همت دوبله. یهو آموزش و پرورش یادش آمد که باید سیستم ذغالیاش را از داس به ویندوز بیاورد. هیچ. پروژه 6 ماهه را یک ماهه میخواستند. که البته رسما سه ماه شد.
مدیرپروژه جدید که یادتان هست؟ از همین تریبون معرفیاش کردم. آن جملهی " به نظر خوش اخلاق و چیزفهم میآمد" را همین جا از پشت همین تریبون پس میگیرم. دودستی. لااقل بخش "چیزفهمی"اش را که به شدت خدشه دار کرد. چیز نفهم. اعصاب خورد کن. از نظر مدیریتی صفر. رسما دیوانهمان کرد. فشار کار اینقدر اذیت نمیکرد که این آدم. میگفت این کار و این کار و این کار را تا فردا انجام دهید. دیمی. نه تصوری از حجم کار داشت. نه تخمینی از زمان انجامش. بعد هم ادعایش می شد. و تهدید میکرد که طبق اصول ِارزشیابیِ نمیدونم چیچی ِ کوفت، شما خیلی کمتر از درصدهای تقسیم شده کار کردید. بعدا که حسابتان را چک کردید شاکی نشوید! آخه ای چیزنفهم! تو خیلی مدیریت بلد بودی؟ تو اصلا چیکارهی این پروژه بودی؟ جز اینکه با اعصاب چند طفل معصوم بازی کردی؟ (این طوری نگاه نکنید. میدانم طفل معصوم سنخیتی با شرارت آلوچگان ندارد. حالا شما فرض کنید که عیبی ندارد!)
بله عرض میکردم. از پشت این تریبون عرض میکردم. این تریبون چرا اینقدر کج است؟ پس شما این مدت چی را آماده میکردید؟ بلندگو هم که خراب است. انتهای سالن صدای من را دارند؟ بله، عرض میکردم. زمانهی غریبی است. زمانهای که از رسانهی صوت وتصویر تقدیر به عمل میآید به خاطر روشنگریهایش و آن مطبوع کذا. آدم می ماند چه بگوید. هی میخواهم وارد این بحثها نشومها...
پاسخ کامنتها را دادهام. این دوستیهای وبلاگی آدم را ذوق زده میکند .قول میدهم پدیدار باشم. اینجا را گردگیری کنم. به همه سر بزنم و شرارت را به اینترنت بازگردانم. از اینکه مدتی در این تارنما آرامش حکم فرما بود، معذرت میخواهم.
والسلام علیکم.
آلوچة الدوله دیلمی.
پی نوشت 1: بالاخره "گم و گورشدگان" تمام شد. خانوادهای را از نگرانی رهانید. من که نفهمیدم آخرش چه مفهومی داشت. هر کس فهمیده، از همین تریبون اعلام کند.
پی نوشت 2: فکر میکنم باید به فکر گرد آوری مجموعه کلمات قصار استاد باشم. از نظر مفهوم که حرف ندارد. صنایع ادبی هم که به وفور موج میزند. به عنوان مثال به این جمله دقت کنید:
«هر کس در این دنیا دنبال یک بامبول است. ما دنبال چه بامبولی هستیم؟»
واج آرایی ب و ل را با تمام وجودتان حس میکنید؟!
من که دیگه کلافگی م به نگرانی کشیده بود از این غیبت طولانی !
خوشحالم برگشتین ..
اون تریبون می دونین ماجراش چیه؟
صاف بود که .. من اومدم امتحانش کنم خراب بود این شد که کمی عصبانی شدم ؛ یک تا پرنده رفتم تو گردی ِ سرش ، کج شد
معلومه این مدیره در این مدت داشته روی ذهن شماها دو ماراتن می رفته ها !
از دعوت موسوى و کروبى براى تظاهرات در 22خرداد به غایت استقبال مىکنیم. جسارتاً ، نه فقط آن «دو سه میلیون جوان» مورد اشاره آقاى موسوى،…
به شرط اینکه آقاى موسوى، با مجوّز یا بدون صدور مجوز از سوى باند غالب، از انجام تظاهرات به هیچ بهانه یى کوتاه نیاید. در برابر توپ و تشر ولی فقیه فرتوت، عقب ننشیند و رنگ نبازد تا 22بهمن تکرار نشود.
مسعود رجوى naslejavan88
من از هم همون تریبون حرفای آلوچه را تایید مضاعف می کنم!!!!
و اضافه می کنم که در انتها نیز مقداری بدهکار می باشیم! کلا خیلی گناه داریم :(
البته ما خسته نباشید میگیم
حضورا که خدمت رسیدیم در این ایام خستگی در عمق نگاه شما مشخص بود...
خداوند در بهشت از آن جوایز عالی نصیبتان فرماید
بگیرین این خانومو
آروم باش
خونتو کثیف نکن حالا
اون مدیر مدیر نما رو بیخیال
سلام
خوش اومدین خانوم
روزتونم اس ام اس زدیم تبریک گفتیم جواب ندادین :(
پروژه هم خوبه سلام داره خدمتتون
چطور موتوری مهندس؟!!
به به خانم مهندس
خوش اومدید
امیدوار بودم دیگه پییییدااتتت نشششششههه!!
بمیییییییییییرررررر! اصن!
اه!
واقعنم که!
اصن فشار کار بخوره تو سره... من... ایشون, ایشوون! خودتتتتتت!
خب من آرومم!
خوشحالم که برگشتی! فکر نمیکردم دیگه بیای! گفتم که آرزوی چی رو داشتم!
همین.
خوش اومدی!
هنوز هم نیومدی غرغر نزن که چی چجوره و ایناها!
همین.
همینه دیگه، واسه گم و گور شدگان و کر و کور شدگان وقت داری واسه وبلاگت وقت نداری!
خودتی؟ واقعا برگشتی؟ کلا فک کردم پس وبلاگتو زدن تو هم بیخیال شدی. یه سری شایعاتی هم شده بود این حوالی.. که بگذریم .حالا اومدی همه چیز به هم ریخت. تازه داش اوج می گرف.
در واشد و یه جوجه پرید اومد تو کوچه...
آدرستو گم کرده بودم!
جوابتو پای کامنتت میدم.
بای.
"از رسانهی صوت وتصویر تقدیر به عمل میآید به خاطر روشنگریهایش...."
خب البته خودشون هم از خودشون تقدیر میکنن و به قولِ گفتنی:
خود گویی و خود خندی، عجب مردِ هنرمندی!!!
بعله! اینجوریاست!
بعدم اینکه؛
آلوچه ی دلاور! خوش آمدی به میهن!
البته انتظارات بالاست، ما به این چیزا گردگیری نمیگیم که، یه پست و یه سر زدن؟! همین؟
سرآخرم تا نرفتم یه تذکرِی بدم!
اون جمله آخر رو یه فکری به حال ش بکن، ممکنه بدخوانی داشته باشه بعد از "واج آرایی"
من اونیم که دستبند سبز داره
و عکس آخر که از ته کفش ها و صورت دو نفره ، سمت ِ چپی بنده ام !
دیگه تو عکسا نیستم.
سلام
بامبول !!!
خیلی جالبه ها خیلی این جمله شدیدا بهش اعتقاد دارم .