دل گیجه

مروری بر جهالت های یک مهندس تازه به دوران رسیده

دل گیجه

مروری بر جهالت های یک مهندس تازه به دوران رسیده

اندر حکایت دنیا و سودای عشق و گلابی


قانون دنیاست جانم. حالا تو هی مثل اسپند روی آتش بالا و پایین بپر. هی بی تابی کن. فایده ندارد. رفته که رفته. بنشین یک گوشه قشنگ غصه ات را بخور. چمباتمه بزن  سودای غمت را بنوش. بخور. بپروران. در سر داشته باش. چه میدانم.هر کاری با سودای غم میکنند، بکن. دل بی تاب و چشم پرآب و این لاطائلات.

دنیا وفا ندارد. از قدیم و ندیم همین را گفته اند. عشق هم که سر و تهش از قدیم الایام معلوم بوده. فراق و سوختن و این جور مهملات. عشقی که به وصل برسد آتشی ست که روی آن آب ریخته شده. بی وفایی که هم سنجاق شده به حکایت عشق و اینطور داستان ها. عشقی که نه فراق داشته باشد نه بی وفایی عشق نیست. 

«اصلا تو یک گلابی را بگذار جلویت دوستش داشته باش. غیبش می زند. نیست می شود. می رود.»*

دنیا همین است. هر که را دوست داشته باشی، میرود. 

دنیا را که بشناسی کمتر به تکاپو می افتی. می نشینی یک گوشه قشنگ غصه ات را میخوری.بیخودی هم دست و پا هم نمی زنی.

دنیا همین است.



----

* گیومه برای جلوگیری از نفوذ سرما نیست، نقل قول است.