دل گیجه

مروری بر جهالت های یک مهندس تازه به دوران رسیده

دل گیجه

مروری بر جهالت های یک مهندس تازه به دوران رسیده

ذباب بی خواب


دیشب توری باز مانده بود. یکی دو فروند ذباب چشم درشت و بال بلوری و وزّاز* بی دق الباب ورود کرده بود. تمام شب دور سرمان میچرخید و تصدقمان میرفت. خلاصه اسباب مزاحمت شده بود برای خواب گران مایه و مایه ی تخطی اعصاب.

دنبالشان کردم که از رو ببرمشان ولی شیرپاک خورده ها بی باک بودند و یکهو می آمدند توی صورت.

 آلات کشتن مگس فراهم نبود تا درس بزرگی بهشان بدم. ناگزیر با پلاستیکی دنبالشان کردم تا بالاخره محبوس شدند و بعد هم در ایوان خلاصشان کردم تا پی حیات خود بروند.


مزاحمت و وزّازی فی نفسه در ذاتشان است. باید از زندگی دورشان بیندازی. برخی از بشریت را میگویم.


-----

* وزّاز: بسیار وز وز کننده! (دخول و خروج کلمه به زبان عرب آزاد است!  چندوقت پیش تابلویی دیدم نوشته بود: سناتر به معنی جمع سنتر!)


-----

پ.ن. : تقدیم می شود با احترام به دوست عزیز جان، که چندی پیش از مگسها رنجیده بود و خاطرش نیمه شبی مکدر شده بود.