دل گیجه

مروری بر جهالت های یک مهندس تازه به دوران رسیده

دل گیجه

مروری بر جهالت های یک مهندس تازه به دوران رسیده

چند کلمه ناحساب

نه این که فکر کنید حرف حساب برای گفتن نداشتم. نه، داشتم. یعنی دارم. ولی دیدم حالا که تب دارم و نصفه شب است و کارها مانده و اوضاع قمر در قورباغه است، دستی به نوشتن بزنم بد نیست. شگون دارد. می‌گویند بچه هفتم دماغش سربالا می‌شود!   

1. یکی از تفریحات جدیدم، کما فی السابق گوگل است! فقط کمی مدلش با قبل‌تر عوض شده. به این صورت که هر بار که پای رایانه می‌نشینم اول کاری که می‌کنم یک صفحه گوگل باز می‌کنم. بعد شروع می‌کنم هر چرندی که به ذهنم می‌آید تایپ می‌کنم و اینتر می‌زنم. آن وقت دیدن نتایج واقعا آدم را ذوق مرگ می‌کند! چیزهای عجیب و غریب. باربط، بی‌ربط. جالب و مسحورکننده! بعد دنبال کردن لینک‌ها آدم را به سرزمین‌های شگفت انگیزتری رهنمون می‌کند. زندگی در قرن بیست و یک را به تمام معنا تجربه می‌کنی: تکنولوژی، اطلاعات و یک جور بلاهت فراگیر! 

این کار مرا به دو نتیجه خیلی مهم رسانده:  

یکی این که هیچ چیز نیست که دنبالش باشی و در این تار نمای جهانی وجود نداشته باشد. از شیر قورباغه گرفته تا کلاه ملخ و همین جور بگیر برو بالاتر.  

دوم این که دیوانه تر از تو در این عالم چه بسیار است!  

سوم این که گفتم دو تا.

حتی یکبار قبلاترها که پرسرعت نداشتیم (و حالا داریم! (و هنوز هم مگر کسی هست که دایل آپ وصل شود؟!(و چقدر طفلکی هستند این افراد! (و چه خوب شد که ما پرسرعت داریم ها!)))) از صدای مودم که مخم را درل می‌کرد به تنگ آمدم و در گوگل زدم: «چگونه صدای مودم لعنتی را خفه کنیم؟» و به جان همین گوگل، عین همین جمله را برایم آورد!!  

 

3. مدتی است دات نت1 دارد روی من کار می‌کند. یعنی آن اوایل من روی او کار می‌کردم. اما حالا چند وقتی است او دارد با تمام نرون های اعصاب من بازی می‌کند. البته من همه تلاشم را می‌کنم که به اعصابم مسلط باشم و از این کار پروژه‌ای چیزهای زیادی یاد بگیرم ولی خوب دیگ که خالی باشد و جیب هم، مدیرپروژه هم که سمج باشد و کارفرما هم، اتفاقات زیادی این وسط می افتد که غالبا متوجه کدنویس می‌شود و از آن جمله است: افسردگی و جنون. 

 

------------ 

1. دات نت یک جور محیط برنامه نویسی است که بسیار شبیه اکتالامپوس، دایناسور ماقبل تاریخ است. گفته می‌شد این موجود درعین پیچیدگی و چاله چوله هایی که داشت انسان را به خود جذب می‌کرد!

 

3. اگر اهل تماشای فیلم بدون زیرنویس به حالت نیم چُرت به انضمام مقداری تخمه و چیپس هستید، فیلم Benjamin button (دکمۀ بنجامین!) بدک نیست. اگرچه بر خلاف بقیه فیلم‌های مورد محبوبم چندان تمایلی به سمت واقعیت نداشت و به قول اهل فن fictiondrama بود، اما نکاتی قوی داشت که باعث شده مورد اسکار قرار بگیرد! 

 

5. این‌ها ماحصل یکی از گشت و گذارهای مورد 1 است. اگر دانلود نکنید، حتما روزی انگشت ندامتتان را می گزید!  (انگشت ندامت جایی بین انگشت شست و سبابه است).

زنگ جدید نوکیا 1   ،   زنگ جدید نوکیا 2   ،   زنگ جدید نوکیا 3 

 

7. چه بسا تردد زوج و فرد باعث این نحوه شماره گذاری در یک روز فرد شده باشد. کسی چه می‌داند؟!

نظرات 32 + ارسال نظر
حمیدآقا یکشنبه 4 اسفند 1387 ساعت 14:25 http://www.shri.blogfa.com

سلام!

هان؟!؟ چی؟!؟ چیپس؟!؟ چی؟!؟ تخمه؟؟!هان!!!چی؟!؟

ارادت!

الو؟ الو... بوق بوق بوق....

رها یکشنبه 4 اسفند 1387 ساعت 15:06

همه رو ول کن اون زنگارو بچسب
:دی

چسبیدم بهش بدجور!

حمید دوشنبه 5 اسفند 1387 ساعت 10:30 http://yahamid.blogfa.com

بِ بخشین. من می‌خواستم قدم رو افزایش بدَم. حدود دو سال! این بالا آگهی زده بودین به خاطر همین خدمت تون تماس گرف تم! اِ چرا عصبانی می‌شین؟ مگه آگهی های وبلاگ مال شما نیست؟!

شما باید روزی دو لیوان شیر یارانه ای و نه رایانه ای به همراه کمی آدامس قورت بدید که باعث انعطاف در کشایی بدن و رشد قد بشه.
خدمات ما کاملا رایگانه!

مهسا سه‌شنبه 6 اسفند 1387 ساعت 19:30 http://qqqq.blogsky.com

من دانلود نمی کنم که ببینم این انگشته که می گی کجاس من چرا ندارم از اینا !

نمی دونم چرا هر وقت عنوان کامنت دونی تون رو میبینم (محل صدور نظرات) یاد محل اهدا نذورات میافتم ! هیچ ربطی هم نداره ها

راستی می دونستی وبلاگت ۱ دنیا رمز و رازه ؟ یکی ش عکس واقع در شمال شرقی پیج . و چیزی که امروز به طرز باور نکردنی به چشم و چار کورم خورد همون مسطتیلی که نباید توش نوشت!
شاید تلمیحی باشد بر داستان تاریخی که سالهاست پیر و جوان به نقل آن مشقولند تا درس عبرتی باشد برای امثال من ...
روزی ترکی به کنکور در آمدندی و اوراق توزیع نمودندی. ترک در ناحیه فوقانی پاسخنامه مستطیلی رویت کردندی که کنار آن ذکر شده بود : در این مستطیل چیزی ننویسندندی ... و ترک در آن ناحیه (( چشم)) نوشتندندی !

خوب دقت کن انگشت رو میبینی. اگر نشد، برو چشم هات رو بشور جور دیگر ببین. اون وقت دیگه حتما میبینی.

ربط که قطعا داره!

یک دنیا رمز و راز؟ خدای من! چقدر هیجان انگیز. دقت کن من مطمئنم باز هم رازهای بیشتری کشف میکنی و شعف وجودت رو مور مور میکنه.

بله، این مستطیل همیشه منو تحریک میکرد که توش یه چیزی بنویسیم. اگر مستطیل خالی میذاشتن و زیرش نمینوشتن که ننویسیم اینقدر تحریک نمیشدم!!
ولی در اینجا نکته جالبش اینه که اگه بخوای هم نمیتونی چیزی بنویسی !!

حمید سه‌شنبه 6 اسفند 1387 ساعت 22:58 http://yahamid.blogfa.com

تفریحات.تفری کولد.تفری وارم.

تفری ولـرم!

حمید سه‌شنبه 6 اسفند 1387 ساعت 23:02 http://yahamid.blogfa.com

دارم تصور میکنم زندگی از دید یک کدنویس چه جوریه. البته ما کمی کدنویسی کارکرده ایم. ولی نه در حد و حدود تخصص بزرگوارانی چون شما.

جهان تشکیل شده از مشتی شیئ و خصوصیات و رفتار و اتفاقات مربوط به اونها (object, property, function, event)
البته جهانی که خلقتش اصلا باگ نداره و دیباگش کاملا موفقیت آمیز بوده!

حمید سه‌شنبه 6 اسفند 1387 ساعت 23:05 http://yahamid.blogfa.com/

داخل محیط برنامه نویسی میشه غذا خورد؟

بله. آشپزخونه داره!

حمید شنبه 10 اسفند 1387 ساعت 10:06 http://yahamid.blogfa.com

زنگ جدید ندارید؟

کلا جدید نداریم!

فاطمه شنبه 10 اسفند 1387 ساعت 13:38

سلای
ولی راستی اگه می شد دنیا رو هم دیباگ کرد چی می شدااا
توضیحات اضافه اینکه : مدیر پروژه علاوه بر سماجت کمی هم قد یا غد هست

تو بیخودی خون آلوده ی خودت رو کثیف نکن!

رها یکشنبه 11 اسفند 1387 ساعت 10:37

آن زمان که کم سرعت بودی بیشتر رویت می شدی تا حالا که پر سرعتی!
شاید هم از فرط سرعت زیاد نمی بینمت !

یحتمل فرض سرعت زیاد درست است.

رها یکشنبه 11 اسفند 1387 ساعت 10:38

چه معنی دارد آدم پرسرعت باشد و نباشد !

آدم!

فسقلی!! یکشنبه 11 اسفند 1387 ساعت 13:32 http://silent63.blogfa.com

ایی وای!!
بدبخت شدم.!
بیچاره شدم!
من و خواهرم و دخترعمه و مامان و بابا و داداش و عمه و سیمین و ندا و فاطمه و سحر و مریم و ... همه ناقص الخلقه ایم!
به جون خودم الان فهمیدم.!

ما ازوان انگشتا که میگی نداریم

میگم جایی سراغ نداری عمل پیوند انگشت انجام بدن؟!!

یه سر به مجله های تبلیغاتی بزن، کاشت انگشت با نازکترین قیمت!

کلبه دنج جمعه 16 اسفند 1387 ساعت 19:24 http://www.cozy-cottage.blogfa.com

فیلم بنجامین را ملحوط قرار دادم و از آنجا که با زیرنویس فارسی دیدمش، زیاد کیف نداد!

آخر می دانی، فیلم را که بدون زیر نویس می بینم و آن وسط چیزهایی متوجه نمی شوم، با خودم می گویم احتمالا خیلی حرفها و نکات خفن و تفکر برانگیزی گفته که بنابراین فیلم آنقدر ها که ظاهرش نشان می دهد بد نیست بلکه چه بسا قوی است و بایستی هرجا بحثی به میان آمد بگویم اتفاقا عجب کارگردان هوشمند و فیلمنامه پخته ای داشت و از این جور چیزها.

اما حالا از انصاف که بگذریم، یعنی منظورم واقع بینانه بخواهیم حرف بزنیم، این فیلم موارد جالبی داشت.

من فقط جریان دکمه اش رو نفهمیدم!

کلبه دنج جمعه 16 اسفند 1387 ساعت 19:26 http://www.cozy-cottage.blogfa.com

دات نت در مایه های اسمبلی است؟
اسمبلی می دانی کلاً؟
آن هم خوب است ها و نادان!

ها

مهسا یکشنبه 18 اسفند 1387 ساعت 11:06 http://qqqq.blogsky.com


با ماژیک رو مانیتورم تو همون مستطیله نوشتم: « به تو چه»

=)) دیدی تونستم .... دیگه هر وقت باز می کنم بلاگت و اونجا نوشته شده ... (دهن کجی) (زبون درازی) یه عمره داری تحریک می شی اونجا بنویسی =)) گند نزنی به مانیتورت =))

یعنی زین پس توی همه سایت ها میبینی نوشته به توچه؟؟

بازم مهسا یکشنبه 18 اسفند 1387 ساعت 11:08

لینکت می کنم بعدا شاید بازم خواستم بیام

ممنون که منو مورد پیوندخودتون قرار دادین

کلبه دنج دوشنبه 19 اسفند 1387 ساعت 00:38

{گل}

{شاخه}

رها دوشنبه 19 اسفند 1387 ساعت 15:33

زندگی ضرب زمین در ضربان دل ماست ...

...

حمید دوشنبه 19 اسفند 1387 ساعت 22:38 http://yahamid.blogfa.com

به نظر شما علم بهتر است یا ثروت؟

در برنامه های بعدی همراه ما باشید تا متوجه شوید

ماه کویر سه‌شنبه 20 اسفند 1387 ساعت 00:03

سلام.
این لینکت هم مث بازی که گذهشته بودی بدرد نوخورد! برای دانولد رفتیم سرکان به سنگ خورد!







فکر کنم یه مشکلی با گوگل داری

ماه کویر سه‌شنبه 20 اسفند 1387 ساعت 00:12

اهم.
دانولد شد
گفتم بگم که وجدانم درد نگیره بعدا

فکر کنم نداری

رها دوشنبه 26 اسفند 1387 ساعت 10:54

دل خوش کرده بودیم که بعد ازین بیشتر ببینیمت دختر جان ...

ما هم به همین دل خوش کرده بودیم

نرگس جون جمعه 30 اسفند 1387 ساعت 11:25

چه عجب
تار عنکبوت گرفته بود وبلاگت از بس مشغول اون بازیه بودی

صبح به خیر!

نرگس جون جمعه 30 اسفند 1387 ساعت 11:28

این اینترنت پر سرعت که میگن خوردنیه یا پوشیدنی؟؟؟

(ما ازون طفلکیاش هستیم)

پز دادنیه

نرگس جون جمعه 30 اسفند 1387 ساعت 11:29 http://nargesaneh.blogfa.com

هوووواااااا

بازم من با این شکلکای خوشحال حال میکنم

شما به کارات برس







تو راحت باش

سجاد جمعه 7 فروردین 1388 ساعت 22:14 http://delltang.persianblog.ir

سلام
عیدتون هپی وری وری
و سال خوبی رو باتون ارزو میکنیم
شاد باشید همیشه

تنکیو یو تو

[ بدون نام ] شنبه 8 فروردین 1388 ساعت 17:44

سلام.

عیدت مبارک.

بهاره شنبه 8 فروردین 1388 ساعت 17:46

این چرا شوخی حالیش نیست؟


خلاصه بالایی من بودم. بقیه ش هم نذاشت بنویسم.

فعلا برم کلاه قرمزی ببینم.

شما همون کلاه قرمزی رو ببین

نیکسا دوشنبه 10 فروردین 1388 ساعت 13:03

اینجانب ناحساب گوش نمی دهم چه رسد که بخوانم!!
اوف . . .
سلام !
عید دسته جمعیتان مبارک. . .
اصفهان تشریف بیاورید جا زیاد است!

:دی

کلبه دنج پنج‌شنبه 13 فروردین 1388 ساعت 00:29 http://www.cozy-cottage.blogfa.com

چه معنی دارد آدم بخواهد بیاید اینجا دو کلمه حرف حساب برای تبریک عید بگوید و ببیند پست چند کلمه ناحساب ِ بیات شده هنوز هم اینجاست؟

مگر اینکه سال شما در ۸۷ گیر کرده باشد هکذا

فلذا عید شما و خانواده محترم مبارک باشد و سال بر شما نو و همچنین ایام خجسته و از این قبیل رسومات تبریک گفتنی و این ها و بالاخص اینها که این اینهای دوم مربوط می شود به اولین عید ویژه جنابعالی. از قول ما تبریکات و آروزی شادباش خدمت آن دوست محترم هم عارض شوید. باشد که خودمان از نزدیک به ایشان مصافحه نماییم که ما را با آن جناب گویی قدمتی در آشنایی هست من باب ساختمان شماره هشت!

شما هم خجسته باشید هکذا

رها یکشنبه 16 فروردین 1388 ساعت 14:26

عمرا برا این پست قدیمی کامنت نو بذارم
عمــــــــرا

باشه نذار

نیکسا جمعه 21 فروردین 1388 ساعت 13:58

خوبیم خدا رو شکر!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد